ریحانه و حنانه

نماز جمعه

سلام عزیزای دلم ریحانه جونم دیشب که حنانه خوابیده بود باشما صحبت میکنم ومیگم ریحانه  فردا مامان جون خونه نیست ، من که رفتم دفتر شما هم برید پیش دخترعمو ! گفتی که مامان جون بهم گفته فردا نیست پیش دخترعمو بمونید! کنجکاو شدم و ازت پرسیدم میدونی مامان جون کجا میره؟ غرق فک کردن شدی و گفتی : آهان فک کنم میخواد بره نمازجمعه! الهی قربونت حرف زدنت بشم  نماز جمعه روزای پنجشبه برگزار نمیشه که عزیز دلم ...
24 مهر 1393

جیگرای مامان

سلام خوشگلای مامان از اونجا که من تازه با این وب آشنا شدم که هم اکنون ریحانه چهارونیم ساله و حنانه تقریبا سه سالش هست از این به بعد هر از گاهی به یاد اون روزا یه عکس میذارم براتون.اولی ریحانه که همش 9ماهش بود و دومی حنانه که 4 ماهش بود     ...
20 مهر 1393

شیبیل

ریحانه و حنانه جونم دیشب ریحانه رفته بود طبقه بالا، حنانه هم بعدش رفت و بعد از چند دقیقه برگشت به من گفت مامانی داداش حمید میگه منو باید بوس کنی منم چون شیبیل داره بوسش نکردم و اومدم خونمون!( الهی قربون دخترم، از وقتی زبون باز کردی هر کی که سیبیل داشت نمیذاشتی بوست کنه میگفتی شیبیل داری بوسم نکن ، طرف باید سه تیغ می کرد تا بتونه یه بوس بگیره از شما)   کاش می توانستم لحظه های شیرین زندگیتان را ثبت کنم تا برای ابد بماند تا در تنگناهای سخت زندگی نگاهی کنم و آرامشی بگیرم ...
17 مهر 1393

بدون عنوان

عزیزای مامان زهرا سلام روزجهانی کودک رو به خوشگلای مامان تبریک میگم! شما دو تا کودکای امروز هستید قدر بدونید که زمان به سرعت میگذره عزیزای مامان. کادو تون رو هم دیروز بابامجید زحمتش رو کشید. ببخشید گلای مامان که انقدر سرم شلوغه فعلا وقت نکردم عکساتون رو بذارم. شما دوتا شکوفه هارو به خدا می سپارم.
16 مهر 1393

بیمار

الهی مامانی بمیره برای جفتتون که مریض شدید. حنانه مامان ازدیشب تب داشت، از بس بستنی می خورید به خاطر همین هردو سرفه می کنید به مامانی قول دادید چون هوا داره  سرد میشه از این به بعد بستنی نخورید. منم امروز جفتتون رو بردم دکتر کلی دارو داده، دکتر مامانی رو نگران کرد گفت چون سابقه تشنج توی خانوادتون دارین باید مراقب باشی دمای بدنشون بالا  نره، از خدا میخوام که هر چی زودتر خوب بشین خوشگلای مامانی! راستی قراره امروز خونمون مهمون بیاد که شما دوتا وروجک خیلی خوشحالید ، قراره عموسعیدینا بیان که با ثنا بازی کنید هورا ...
10 مهر 1393

بدون عنوان

سلام خوشگلای مامان امروز میخوام یکی از نقاشی های عشم ریحانه رو برای همیشه بذارم الهی قربون دخترم که انقدر هنرمنده ...
9 مهر 1393

الان چشماتو در میارم

حنانه جونم عزیز دلم امروز که از دفتر به خونه برگشتم ازم پرسیدی حنانه: مامان برام خوراکی خریدی؟ مامان: نه عزیزم پول نداشتم! رفتم دست و صورتم رو بشورم که یه دویست تومنی از کیفم پیدا کردی و اومدی! حنانه: (با اون زبون شیرنت ) مامان الان چشماتو درمیارم ..... الهی مامان قربونت  بشه که به خاطر یه دویست تومنی چشمای مامانت رو درمیاری ...
7 مهر 1393

عزیزای مامان

سلام دخترای گلم خوشگلای مامانی میدونم که دلتون به خاطر اینکه مامانی میره سرکار  خیلی براش تنگ میشه ولی عزیزای مامان چه میشه کرد باید صبر کنید. این روزا هم میگذره و شما بزرگ میشید. اینم سهم ما از زندگی و دنیا، تنهایی و دلتنگی! عشقای مامان شما دوتا رو فقط به خدا می سپارم.
7 مهر 1393
1